دلنوشته از شب امتحان
اسحاق رئوفی | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۴۲ ب.ظ
یکی از شب های امتحان دانشگاه که کلا بیخیال درس شده بودم با دوستام رفتم بیرون.
تا ساعتای 11 بیرون بودیم وقتی بیرون بودیم به دوستام گفتم برگشتیم خوابگاه شروع میکنیم به درس خوندن .
اونا هم گفتن حتما شروع میکنیم به درس خوندن و تا صبح درس میخونیم.
زمستون بود و هوا سرد ...
وقتی برگشتیم حسابی خسته بودیم پس تصمیم گرفتیم به جای درس یه خورده بخوابیم .
خلاصه خوابیدیم تا صبح
صبح هم که رفتیم استاد نیومد سر امتحان ....
بعد با کلی خوشحالی برگشتیم خوابگاه و PES بازی کردیم ....
خاطرات جالب از یک دانشجوی ناموفق
و اینطوری بود که پسوندِ دانشجو شد ناموفق!